گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان! کفش به پا کن، و بیا!
و بیا تا جایی که پَر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تَر است.
سهراب سپهری
قاصدک شعر مرا از بر کن،برو آن گوشه باغ،سمت آن نرگس مست،و بخوان در گوشش،وبگو باور کن،یک نفر یاد تو را،لحظه ای از یاد نخواد برد.....
ای بچشم .سعی میکنم مطالب بیشتری قرار بدم .
الان آنی ؟
هر وقت کارم داشتی بیا تالار
آدرسش رو وبلاگم هست
خوش باشی
روانشناسی ؟
سلام آقا مصطفی
اسمتون رو درست گفتم ؟؟!
من مدیر داخلی هستم اونجا - اگه دوست داشتی یه سر بزن - تالار مفیدی میتونه باشه
سلام
ممنون برای اینکه لحظاتی از وقتتون رو در وبلاگم گذروندین....
موفق باشید
سلام
خواهش میکنم - من هم تشکر میکنم از اینکه قابل دونستین و به چهاردیواری من سر زدید
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است؟
چه زجری میکشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است...
...
نازنین بدون تو دنیا رو باور ندارم
با تو از رمز طلسم قصه سر در میارم
لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزه اس
شب میترسه از خودش وقتی میگم
دوستت دارم..
ممنون
شعر قشنگی بود