باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

مخاطب خاص

" مخاطب خاص " من، شما هستید!

چرا که من هر چه برای "او" نوشتم...

خواند و خندید و باور نکرد!!!


این رسم روزگار است عزیز دلم!

پیش از هر ساختن باید ویران کرد!

و چه سعادتی ست که آینده زندگی ات را روی ویرانه های قلب من بنا کرده ای!!!


هیچ وقت فراموش نکن

وقتی زیاد از حد خاطرت جمع باشد،

باید هر آن در انتظار شکست باشی!


این مشغله های روزمره

این دردها، لبخندها، اشکها

و این دوستتت دارم های از صمیم قلب

شاید برای تو هیچ سودی نداشت، اما...

مرا این گونه شاعر کرد!!!



میلاد

شوق غزل

امشب از شوق غزل شعر تو فریادم کرد

دل که در حزن تو می سوخت، غزل یادم کرد


عشق می رفت در این حادثه تا پیر شود

ناگهان یاد تو خاکستر بر بادم کرد


پی اکسیر تو، ای عشق! چو دیوانه شدم

صحبت از جام می و روی تو آبادم کرد


هر چه از غیر رسد بند اسارت بندد

دوست آن است که با یک نگه آزادم کرد


آسمان حرمت این بارقه را می دانست

که با غریدن یک صعقه آزادم کرد


شب سحر گشت، اذان فاصله ها را برداشت

آسمان با غم عرفانی خود شادم کرد



محمود


شب تنهایی

گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را

چشم تو زینت تاریکی نیست

پلک ها را بتکان! کفش به پا کن، و بیا!

و بیا تا جایی که پَر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند

پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:


بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تَر است.


سهراب سپهری