امروز قدم گذاشتم در دهه 90 زندگی ام.
هیچ چیز فرق نکرده نسبت به گذشته!
فقط چند مورد ناچیز، دچار تحول شده اند:
- از رفتن جلو آینه کمی واهمه دارم!
- خاطرات جوانی دست از سرم بر نمی دارند!
- جمعیت جوان های اطرافم به شکل حیرت انگیزی افزایش یافته است!
احساس میکنم در این حجم وسیع جوانی، گم شده ام و نامرئی!
دیگر کسی از من ساعت نمی پرسد! حتی کسی که ساعت ندارد. آن روزها را خوب یادم هست که حتی خیلی از افرادی که ساعت مچی داشتند، باز هم از من زمان را می پرسیدند!
هر آهنگی که گوش می دهم و هر فیلم قدیمی ای که می بینم، گریه ام می گیرد!
دلیلش بماند گوشه دلم!
امروز قدم گذاشتم در دهه 90 زندگی ام
غیر از موارد سطرهای قبل، تقریبا همه چیز مثل گذشته است
هنوز هم عاشق پدرم، مادرم، خواهرم، برادرم و ... تو هستم!
هنوز هم درکنار شما 4 نفر، کودک می شوم!
در طول این سالهای طولانی، دوست ترین هایم بوده اید!
محکمترین پشتوانه ها ( البته بعد از خدای بزرگ )!
خیلی جالب است! در سن نود سالگی هم، خودم را کودک احساس میکنم در برابر شماها!
هنوز هم عاشق نوشتن هستم!
حالا خوب درک می کنم که احساساتم هیچ تغییری نکرده اند در طی این همه سال
هنوز هم احساس هایم بنفش یاسی رنگ اند!
هنوز هم خواننده های نوشته هایم نظرات خوبی می دهند.
این نظرهای صادقانه را دوست دارم! هر موقع می خوانم شان، ناخودآگاه لبخند روی لب هایم میهمان می شود!
امروز قدم گذاشتم در دهه 90 زندگی ام
خدا را شکر که علم این قدر پیشرفت کرده است!
خدا را شکر که دانشمندان دارویی را ساخته اند که با وجود آن، دیگر چیزی به نام مرگ وجود ندارد
همه عمر جاودان دارند!
خدا را شکر که این اکسیر زندگی، در دسترس همه انسان های دنیاست!
... تلفنم دارد زنگ می زند
تو هستی!
تولدم را تبریک می گویی!
و یک مژده می دهی!
می گویی که برای هدیه تولدم، اکسیر جوانی خریده ای!
همان چیزی که با خوردن فقط چند قطره اش، شبیه دخترهای 20 ساله می شوم!
جوان می شوم و جوان!
تشکر می کنم از صمیم قلبم
حالا منتظر نشسته ام تا تو بیایی
و
من در ابتدای سال های 90 زندگی ام، برای همیشه جوان شوم!!!
پرستو
سلام
مسی که گفتی
____
زیبا بود