باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

نمیدونم...!؟


حدس میزنم که نامه هایم را پاره میکنی!
شاید چون خیلی شبیه هم می نویسم! لحنی، لهجه ای، ...
شاید نمی دانی برای عوض کردن لحن و رنگ چشم و بغض شعر و اشک هایی که مثل مه روی نامه می غلطند باید معشوق را عوض کرد!!؟
گلایه ای نیست؛ بارها درد کشیده ام و گفته ام؛ عشق معامله نیست که اگر قیمت مناسب بود، به اندازه کافی هدیه ببری و بمانی!
فدای یک تار موی پر از موج رنگ شبت؛
نازنین دیروز و بی مهر امروز و بی وفای فردای همیشه عزیز و تا ابد دوست داشتنی؛ سعی نکن مرا از چشم روشنت بیندازی.
فاصله پنجره اتاقت را بیشتر کردی که چه؟؟؟
فرار کنی از عشق مجنونی که اگر هم نباشی تو را نفس میکشد،
من عاشق اینم ک تو زیر نور مهتاب رنگ هالوژن - همان اتاق پر از پیروزی ات – نامه هایم را پاره کنی – هر جور دلت خواست تکه ریز یا درشت – خودت می دانی – برای من فرقی ندارد.
کاغذ دستانت را آزرده نکند، این روزها کاغذها هم می برند و درد می آورند ، آدمها که دیگر هیچ...

این قدر روز و شبامو خونه ستاره کردی
که بیادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی


--------------
برگرفته از نامه های مریم حیدرزاده

نظرات 3 + ارسال نظر
sunset شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 12:38 ق.ظ



سلام خودت بنویس
فکر کنم خسته شدی آره ؟؟؟

موفق باشی

اره
خسته ام
خیلی خسته ام

یادداشتهایی برای هیچکس یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 02:25 ب.ظ http://badsectorr.blogsky.com

سلام.....
حال شما؟؟؟؟
آقا برای بار چندم تبریک میگم جدیدترین قالبتونو...
ایشالا قالبای بعدی!!!!

سلام ...
ممنون از اینکه بهم سر میزنید

بانو سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 02:34 ق.ظ

ببـخـش اگـه بـه یـاد تـو چـشـمـامـو رو هـم مـیذارم،هـر شـب تـو

رویـای مـنـی چـیکـار کـنم دوسـت دارم ....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد