باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

زیباترین!

کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

این که عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر...

کم کم یاد می گیری که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ خودت را پرورش دهی به جای این که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد

یاد می گیری که می توانی تحمل کنی...

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می گیری که خیلی می ارزی... (خورخه لوییس بورخس)




دلم میخواهد سطرهای بالا را این جوری ادامه دهم:


کم کم یاد گرفتم که به هیچ کس تمام احساسم را ابراز نکنم!

که به هیچ کس نگویم توی دلم چه می گذرد!

که فکر نکنم آدم ها ماندنی هستند در زندگی ام!

که کمتر کسی حوصله عشق واقعی را دارد!


کم کم یاد گرفتم که بعضی آدمها تشنه این هستند که عشق را گدایی کنند! آن هم از نقاشی های رنگارنگ(!)...

که وقتی با تمام وجود، احساست را به آنها هدیه بدهی، نمی پذیرند!

دوست دارند منت عشق های دروغین را بکشند!

کسی دنبال دوست داشتن ناب نیست!

که کسی سادگی را نمی خواهد!

که همه دنبال رنگ هستن... آدمک های رنگارنگ!


کم کم یاد گرفتم که وقتی در جواب 1000 بار گفتن "دوستت دارم"، 1000 بار مرسی را می شنوم(!)، بفهمم که دوستم ندارد!

که هرگز دوستم نداشته!

که اگر غیر این بود، به خودش زحمت یک بار گفتن "من هم دوستت دارم" را می داد!


کم کم یاد گرفتم که این قدر برای تنهایی دیگران غصه نخورم!

که این قدر برای معنا دادن به زندگی دیگران، به آب و آتش نزنم!
که خودم را فراموش نکنم!

نیازهایم را از یاد نبرم!

که به حرف های خوشرنگی که چند ده روز هم دوام ندارد، تکیه نکنم!

که باید از بازیچه شدن فرار کنم!

که قدر خودم را بدانم!

که...!


یاد گرفتم... آدم به یک جایی می رسد که دیگر مجبور است برود!

که وقتی هیچ چیز، حتی غرور کمرنگ هم باقی نمانده،

آدم باید خودش را بردارد و در سکوت، برود!

... که من همان آدم هستم!


یاد گرفتم که دوست داشتن های بی اراده ام را در قلبم نگه دارم!

که مهربانی های دیگران را فراموش نکنم!

که گرمای محبت و دوستی و معرفت عزیزترین هایم را تا آخر عمر به یاد داشته باشم


کم کم یاد گرفتم که باید باغ خودم را پرورش دهم!

به جای این که منتظر کسی باشم تا برایم گل بیاورد!


یاد گرفتم که می توانم تحمل کنم!

که محکم باشم پای هر خداحافظی!


یاد گرفتم که خیلی می ارزم!!!


خیلی وقت است به یاد آورده ام که بزرگی همیشه و همه جا و در هر جمعی، مرا این جور مخاطب قرار می داد: زیباترین! زیباترین! زیباترین!


یاد گرفتم همیشه همیشه به یاد داشته باشم که برای خودم و همه آنهایی که خود خودم - خود واقعی ام - را دوست دارند، زیباترین هستم و خیلی می ارزم!!!


بالاخره یاد گرفتم!!!


اما...


هنوز یاد نگرفتم که دلتنگی هایم را از روی سطرها پاک کنم!

باید کم کم یاد بگیرم که بی تفاوت بنویسم!

بی تفاوت و سرد و بی احساس بنویسم!!!

باید... یاد بگیرم!!!

اما...!



پرستو

نظرات 1 + ارسال نظر
eliyas سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 03:06 ب.ظ http://alone.boy026@yahoo.com

سلام نوشته های شما من رو بشدت تحت تاثیر قرار داد چون بخوبی احساسات یک انسان پاک و مهربون رو بیان میکنه" شما حال و هوای یک روز پاییزی ابری رو دارین که هر لحظه آماده ی باریدن امیدوارم نظر من رو بخونید و جواب بدین لطفا...

سلام
ممنون از اینکه بهم سر زدید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد