باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

ثانیه‌ها

این ساعات عمر که بی تو می گذرد
نامش زندگی نیست
مشتی ثانیهٔ علاف است
که در حسرت نبودنت
گرد اعداد می چرخند
حال می خواهد این نبودت
به فاصلهٔ یک دیوار، به نام همسایه باشد
یا در آن سر شهر تهران، یا آن گوشهٔ دنج ایران
کافیست جای خالیت دیده شود
از آن بدتر، احساس شود
آن زمان است که خود خوری میکنم
و رخت عزا بر تن احوالم پوشیده می شود
پس بیا، بمان، باش
چون هر ثانیه بیشتر و بیشتر و بیشتر میخواهمت


محمدامین_تیمورزاده
ازکتاب عاشقانه های یک روانی
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد