باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

راه رفتن روی ابرها

چندوقت پیش، داشتم با یکی از دوستام صحبت میکردم. به شوخی گفت: " تو مرض تخیل داری دختر جان! البته برای کسی که مینویسه این ضروری ترین بیماریه! "

راست گفت بنده خدا!

اصلا نمیتوانم زندگی بدون تخیل را تصور کنم. زندگی بدون احساس را هم! به طور کلی یک جوری جدای دیگران زندگی را تجربه می کنم. نه اینکه تافته جدا بافته باشم ها، نه. منظورم اینه که توی خیلی موارد اصلا دیگران را درک نمیکنم و آنها هم مرا!

مثلا این حرفهای دوستانم و مردم را درک نمیکنم:


- آدم باید برای فرار از تنهایی - فقط برای فرار از تنهایی - ازدواج کند!!!

- مهریه پشتوانه زندگی است!!!

- با نمایان شدن یک اختلاف جزئی باید مهریه را گذاشت اجرا!!!

- دختری که سنش از 28 بگذرد، ترشیده است!!! پسری هم که از مرز 35 بگذرد!!!

- مهم نیست که یک نفر تا چه حد پایبندمان است و دارد جوانی اش را تلف میکند برای رسیدن به ما!!! باید ما را درک کند که هزار تا مشکل بزرگ داریم و آن مشکل ها بسیار مهم تر از تمام تعهدات و جوانی ها هستند!!!

- آدم نباید دنبال شغل مورد علاقه اش برود!!! باید برود دنبال شغلی که پول توی آن است!!! چون امروز دیگر هنر و تخیل و احساس خریداری ندارد!!! اگر پول داشته باشی همه دوستت دارند و تاییدت میکنند و به تو احترام میگذارند و...!!!

- کسی که از موفقیت می نویسد یا صحبت میکند، هیچ وقت - هییییچ وقت - نباید ناراحت شود!!!!! باید فقط و فقط - و ف ق ط - بخندد!!! حتی وقتی به دیوار اتاقش هم نگاه میکند باید بخندد!!!!!


Neutral


از تمام این تفاوتهای فکری که با بعضی از دوستان و اطرافیانم دارم عبور میکنم - ناچار!!!

اما همچنان عاشق زندگی به سبک خودم هستم:


- راه رفتن روی ابرها، تفریح همیشگی ام است!

- خجالت میکشم به درخت ها، گلها و پرنده ها سلام نکنم!

- پشتوانه یک زندگی، فقط در صداقت و دوستی و وفاداری و محبت خلاصه میشود!

- ازدواج فقط برای این صورت میگیرد که زندگی خود و همسرمان را زیباتر کنیم! همین!

- پایبندی، تعهد و جوانی طرف مقابلمان، مهم تر - بسیاااااار مهم تر - از تمام مشکلات دنیا هستند!

- پول را دوست دارم، در حقیقت، عاشق پول و ثروت هستم اما بیشتر از پول، داشتن احساس خوشایندی را دوست دارم که با انجام کار مورد علاقه ام، تجربه میکنم!

- پول شرط لازم و کافی برای دستیابی به احترام و آرامش و خوشبختی نیست. چیز خیلی خوبی است و در این روزگار، بیش از پیش، مورد نیاز است اما نمی تواند در تعریف احترام، آرامش وخوشبختی، جای اصلی را به خود اختصاص دهد!

- باید جواب این سوالم را پیداکنم که ازدواج چه کیمیای بازدارنده ای در خودش دارد که از ترشیده شدن یک دختر یا پسر جلوگیری میکند! یعنی به محض وارد شدن نام یک نفر در شناسنامه ات، ترشیدگی از بین می رود کاملا!!! و چه ماده ترش کردنی ای در ازدواج نکردن وجود دارد، که دختر یا پسر را ترش میکند!

- انسان - منظورم انسان طبیعی است (!!!) نه انسان ماشینی - ناراحت یا عصبانی می شود گاهی. مهم آن فعل ناراحت یا عصبانی شدن نیست، مهم این است که بتوانیم این پدیده ها را مدیریت کنیم!


...


خیابانهای تنهایی ام را با صدای شهرام شکوهی قدم میزنم:

" خیال کن قلب من شکستنی نیست!

خیال کن حقمه تنها بمونم!

گذشتی ازمنو ساکت نشستم!!! ... "


چقدر دلم، برکت باران میخواهد در این روزهای ...!!!


دوباره

دوبـاره... 

ذهن، قلم، کاغذ،، نقشِ خاطره، پنجره ای رو به خلوتی خیابان، خیسی باران، نم شیشه، 

سجاده ای رو به تو، دفترچه ی خاطرات، دلتنگیِ جاده، 

سفر، ترانه، عشق، مهتاب، جریان زندگی، تپش قلب، لبخندهایی پر از بغض، 

و دوبـاره... 

نبـودن تکراری تـو 

می بینی همه اینجا هستند، زندگی جاریست، زنده است، 

اما نـفـس نمی کشد... 

اینجا حتی خواب هم چشمانم را تحویل نمیگیرد، 

خیالت جمع... 


Neutral



این روزها

این روزها خیلی خسته میشم نمیدونم مال هواست یامال...!؟ 

توی کلاس ... نشستم ولی باور کنید هیچی حواسم نیست!؟ خیلی سخته 


دلم میخواد ...!