باران احساس

دست نوشته

باران احساس

دست نوشته

حس تلخ

اولین باری که دلت برایِ یکی میلرزه با آغوش باز ازش استقبال میکنی !

 چون انقدر حسش خوبه که چشماتو رو همه چی میبنده ... 

به این فکر نمیکنی که تهش چی قراره بشه ،

 تو همـون لحظه عاشقی میکنی .

وقتی به هر دلیلی از دستش میدی

 تا مدتها درِ قلبتو محکم میبندی 

که دیگه هیچکس پا توش نذاره ..

برای بار دوم اگر کسی پیدا شه که دلتو بلرزونه ، که نسبت بهش یه حسِ مثبت داشته باشی ،

 که فقط خودشو ببینی

 و با نفر قبلی مقایسش نکنی ،

 میترسی !

 خیلی میترسی ...

چون تجربه ی تلخ داری 

میترسی دوباره به اون حالِ قبلت برگردی ...

 بار دوم عاشق شدن سخته .. 

اما وقتی دل بدی، دیگه مثل بار اول فقط دل نمیـکـَنی ، 

جون میکنی !

چون بار دوم هم با قلبت عاشق میشی

 هم با مغزت ... 


فاطمه_خرازی


تعهد

تا وقتی که شب ها فکرم 

از مسیر خیالت می گذرد 

"تو" نسبت به من مسئولی!

مسئولِ دلی که بردی 

مسئول خوابی که از چشمانم گرفتی

و مسئول آینده ای که فقط کنار "تو" رنگین می شود...

"تو" مسئولی و باید حواست

خیلی جمع باشد!


راستی ، "تو" این روز ها تا به ابد

باید مراقب خودت هم باشی ،

چون تنها خودت

از پس مسئولیت هایی که 

بر عهده گرفته ای بر می آیی!!


پس لطفا ، حواست به خودت و مسئولیت های مهم ات 

باشد...


عرفان_محمودیان


خیال

فکر می کنم به امروز!

به تو!

به تمام چیزهایی که از تو خبر می دادند!

به میز دنج دو نفره !

به جای خالیت..

به چای یا دمنوشی که اگر امروز بودی حتمن سفارش می دادی!

به حرف هایی که میشد رد و بدل کنیم!

خنده های کنج لبیت!

 تیکه ها و ادا و اصول های خاص خودت!

به شعری که با ذوق میشد دم گوشت زمزمه کرد!

به آهنگی که اولین شنونده اش من بودم!

به...


غرق میشوم توی خاطراتی که هرگز ساخته نشده اند!

 فنجان چای را به جای تو سر می کشم!

به گرمای دست هایی که روی دست هایم حس نمی کنم!

و فکر می کنم به جای خالیت...

پی می برم به حجم سنگین نبودنت!

ماتم می برد از این همه صبر و نیامدن!

و دخیل می بندم به روزهای آینده...

 به قلبم وعده می دهم! 

بهار همیشه فصل ما بوده ...

 تو برمی گردی..


شاید با آخرین باران بهاری!


و اعتراف می کنی...:

نگرانی برای دست هام!

 که بی دست هات خالی بمونه!


پرستو_جلیلى